شعر کودک
مامانه من گم شده تو غرفه های بازار
گرفته بود دستمو ، اما رها شد اینبار
مامان جونم کجایی لولو تو رو نبرده؟
آخه بابا شما رو بدست من سپرده
من که فقط یه لحظه دور شدم از مغازه
آخه چِشَم یه لحظه خورده به نونِ تازه
تا اومدم کنارت دیدم که نیستی پیشم
ترسیدم و دوباره روم به دیوار که جیشم...
عطر چادر مشکیت میپیچه توی بازار
مامان تو پیدا شدی گم شده بودی انگار
🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
ماه چین .بداهه
دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب ها
چون شمعِ سحر یک مژه خفتن نتوانم
محمدرضا شفیعی کدکنی❤
ای دل آواره بیا وی جگر پاره بیا
ور ره در بسته بود از ره دیوار بیا
مولانای جان❤
چگونه بگوییم چت نکنید
از لحظه لحظه عمرم کم نکید
چگونه بگوییم جگرم خون نکنید
چگونه بگوییم حرفهایم بی اثر شده
چگونه بگوییم تلاشهایم بی ثمرشده
جیران
بچه ها کهربااا رو ک نمتونستیم تگ کنیم امروز فهمیدم تعلیق شده
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
