خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه راز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
گرچه پلنگ من(دل مغرورم)پرید و پنجه ب خالی زد
که عشق(ماه بلند من)ورای دست رسیدن بود
گل شکفته خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دوخطیم آری موازیان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغاز به یکدیگر نرسیدن بود
چ سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود