سلام
من همش احساس عذاب وجدان و از طرفی مسئولیت می کنم
خونه مامانم ک میام اعصابم خیلی خورد میشه همش بحث ،همش دعوای ،همش از بابام بهم بد میگ ،میگ بابات محلم نمیده و....نمیگم دروغه راست میگه اما از دستم کاری برنمیاد
انقد بحث دارن و بابام همش بلند بلند با داد برا کارش حرف میزنم من سردرد میگیرم ،طوری ک میام خونه خودمون میگم آخییییییش نفس کشیدم ،اما چند دقیقه بعدش ک حالم جا میاد عذاب وجدان میگیرم ک مادرم گناه داره ،تنهاس ،نرم پیشش افسردگی میگیره برم خودم داغون میشم و بیچاره شوهرم منو باید داغون ببینه ،خودم طوری شدم دلم نمیخواد پامو خونه بابام بذارم تا آرامش داشته باشم اما شوهرم خبر نداره از داستان میگ بریم خونه مامانت سر بزنیم و..... . خواهر دارم اما خودشون راحت کردن با شوهر و بچشون مثل مهمون میان سر میزنن میرن حال مادرمم اصلا براشون مهم نیست ،
لطفاً راهنمایی کنید
اگر هم مشاوره تلفنی رایگان میشناسید بهم معرفی کنید همینجا تا به مادرم بدم شمارش