باز میگن تو جامعه حق زنها داره خورده میشه و مردسالاریه..حالا یکی بیاد از حقوق این اقا دفاع کنه
نامه ای به فرزند نداشته ام:کجایی جان مادر؟من که مردم از چشم انتظاری...خسته نشدی از بازی با فرشته ها..من دلتنگ توام، دلتنگ بوی تنت دلتنگ ب اغوش کشیدنت تو دلتنگ من نیستی جان مادر؟روزها موهای طلاییت رو شونه میکنم ناخن هاتو لاک میزنم بعد پشیمون میشمو لاکت رو پاک میکنم صورت نازت رو ب جای وضو میشورمو کنار جانماز خودم برات جانماز پهن میکنم نمازم که تموم میشه سرم رو برمیگردونم تا بهت لبخند بزنم اما میبینم همه اونا خیال بود،یه خیال خوش...شب هایی که خوابت رو میبینم دلم نمیخواد هیچوقت بیدار بشم اما بیدار میشم و دوباره روی خودم آوار میشم ...بسه دیگه چشم انتظاری بیا مادر بیا😭😭😭😭
مادربزرگ مادرم زن قشنگی نبود اما مردم میگفتن مهره مار داره بعضیام میگفتن ساحره س. همه عاشقش میشدن. مرد و زن. مرید زیاد داشت، خیلی زیاد. هر جا مینشست همه جذبش میشدن. زیاد میدونست. عجیب بود. شوهرش انقدر عاشقش بود که کور شده بود. چشمش فقط “خانوم” رو میدید. زندگی رو به پاش ریخت، جوونیشو ،عشقشو،مالشو. براش دیوان شعری هم گفت. تا “خانوم” غذا نمیخورد او لب به غذا نمیزد تا “خانوم” تایید نمیکرد او هیچ کاری نمیکرد.” خانوم” که مرد دو روز و ده ساعت بعد اوهم از غصه دنیا رو ترک کرد.............................من دنیا امدم. روزی روی پای پدرم نشسته بودم شیرین زبونی میکردم، پنج سالم بود. “خانوم”طولانی نگاهم کرده بود و به مادرم گفته بود: ساویس مهره مار داره...❄️💎 🤍من یک عدد غواصم🏊🏻♀️ دنیای زیر آب خیلی قشنگتر از دنیای روی آبه..🖤 🧜🏻♀️🐬🐋 امضام زندگیه خودمه.
خیلی دلم میخواد تو مکالمه از واژه(( اشتباه به عرضتون رسوندن)) استفاده کنم ولی همیشه هول میشم و میگم گوه خورده کی گفته :| وقتی یه اتفاق بد برای یه ایرانی میافته دو دسته وجود دارند_خودش و اطرافیانش که اعتقاد دارن چشم خورده _دشمنانش که اعتقاد دارن بالاخره خدا جوابشو داد😐😂
یه داستانی هس که میگه؛تو جنگ جهانی دوم یه پیانیست روس به دست نازیها اسیر میشه و نازیها بهش دستور میدن پیانو بزنه و شرط میبندن که اگه از پیانو زدن دست بکشه میکشنش.دو روز تموم پیانو میزنه،آخر سر از خستگی بیهوش میشه.آخر داستانو یادته؟کشتنش!من با تک تک سلولای بدنم حال اون پیانیستو میفهمم،حس آدمی که تو راهی قدم گذاشتی که تهش هیچی نیست
من کساییو تو زندگیم داشتم که یه ثانیه فکر نبودنشون اشکمو در میاورد همون آدما الان واسم فرقی با یه غریبه ندارن فقط میدونم که یه زمانی میشناختمشون؛؛؛واقعی دوسشون داشتم و کلی خاطره باهاشون داشتم ولی دیگه واسم هیچ اهمیتی نداره که کجان و پیش کین و چیکار میکنن و باید اعتراف کنم که دیگه دوسشون ندارم و نیازی هم به بودنشون ندارم؛؛؛؛میخوام بگم زمان بدین؛؛همیشه زمان همه چیزو حل میکنه به مرور؛؛حتی چیزایی که فک میکنین هیچوقت حل نمیشه....