بچه ها دلدرد داشتم دیروز با دوستم رفتم سونو گف خداروشکر بچه سالمه علت دلدردتم ممکنه این باشه ک سر بچه چرخیده اومده پایین استراحت کن خوب میشی.... شب مث پروانه دور شوهرم چرخیدم با اینکه 3ماهه سرسنگینیم و دلدردم زیاد بود ولی ب روی خودم نیاوردم مث کلفتا کار میکردم.... خلاصه ی ماما آشنامونه خدایی با تجربم هس منم رفتم تو اتاق بهش گفتم ماجرای دل درد و سر بچه رو.... اونم گف الان خییییلی زوده (25هفتمه) ک سر بچه پایین بیاد و زوووود خودتو برسون بیمارستان تا دیر نشده احتمالا زایمان زود رس داری .... واییی بچه ها دنیا رو سرم خراب شد ب شوهرم گفتم منو ببر بیمارستان گف ب من چ ؟!!باز شروع شد اداهات و امروز ولگردی بودی با دوستت میرفتی بیمارستان.... منم دیگع حوصله التماس کردن نداشتم ب دوستم ک همسایمونه زنگ زدم اون بیچاره ام گف باشه اماده شو الان میزنگم آژانس بریم.... ساعت 12 شب بود... خلاصه شوهرم اصلاااا نگف وایسا خودم میبرمت با چیزی ......😢😢😢توی ماشین مث ابر بهار اشک میریختم هم بخاطر بچم هم رفتار شوهرم دلمو شکست بدجووووری....(بچه ها من قبول دارم حساسم و تا چیزی پیش میا زود میرم دکتر ولیییی واقعااااا حقم نبود این رفتار)....تو راه فقط ی پیام داده برام الان متنشو کپی میکنم میفرستم..... از دیشب از اتاق بیرون نرفتم اونم اصلااااا نپرسیده چیشد یا هیییییچی