داستان از اونجایی شروع شد که دوستم وقتی تقریبا ۲۳ سالش بود رفت شرکتی برای کارکردن که کارفرماش یه پسر مجردی بود که یه سال از خودش بزرگتر بود. دوستم یه دل نه صد دل عاشق کارفرماش شد واقعا عاشق بود من در جریان احساساتش بودم ولی هیچ وقت به پسره مستقیم نگفت و ۴ سال اونجا کار کرد و البته یه سال آخر اینطور که خودش میگه متوجه رفتارای حاکی از محبت از اون پسرم شده بود