خواهش میکنم
خدانکنه...عمرت باعزت داشته باشی گلم
منم دقیقا تا یکسال پیش مثل شما بودم...برای همه از جون ودلم مایه میذاشتم بعد جالبتر اینکه از من بیشتر از همه ناراحت میشدن دیگه واقعا خسته شدم ی مواقعی باید مراقب روحیه و دل کسی که 20 سال از من بزرگتر بود،میبودم همه حساس بودن همه شکننده بودن اما من باید محکم می بودم در حالیکه من از همه کوچیکتر بودم حساستر بودم ته تغاری بودم تک دختر بودم غریب بودم و و و و
سعی کردم ی خورده تغییر کنم حتی رفتم مشاوره به قول خانم مشاور خوب بودن خوبه اما به شرطی که مهربونیمون رو مدیریت کنیم
اوایل خودم خیلی اذیت میشدم احساس میکردم بد شدم...از بد شدنم ناراحت بودم اما واقعیت اینه که دارم سعی میکنم مدیریت کنم