دختری جویای کار (نه چندان زیبا از خانواده ای معمولی) در یک فروشگاه (احتمالا کتابفروشی) مشغول بکار می شود.
بعد از مدتی پسر جوان و خوشگذران صاحب فروشگاه که برای تحصیل به خارج از کشور رفته باز می گردد.
در جشنی که به مناسبت بازگشت پسر برپا کرده اند پسر خانواده به همراه دوست دخترش در مهمانی حاضر می شود که این مسئله خوشایند خانواده پسر خصوصا مادرش نیست.
مادر پسر دختر فروشنده را برای انجام کارهای منزل استخدام می کند تا نزدیکی این دو منجر به ازدواجشان گردد.
اگر چه با هم ازدواج می کنند اما پسر همچنان دل در گرو my friend قبلیش دارد و با او در ارتباط است.
" پسر همواره همسرش را تحقیر می کند و زیبا نبودن او را به رخش می کشد. خ وصوصا بینی دختر را همواره مسخره می کند"
بعد از مدتی همسرش بادار می شود و پسر نیز نقش یک شوهر خوب را ایفاء می کند. "غافل از اینکه نقشه ای در سر دارد"
بعد از زایمان همسرش، بچه (نوزاد پسر) را برداشته و به نزد دوست دخترش می رود تا ۳ تایی با هم زندگی کنند.
زیرا دوست دخترش بچه دار نمی شده و الی آخر .