راستش من به مادر داشتم که معتقد بود دختر نباید ازدواج کنه من به زور ازدواج کردم پدرمم با ازدواجم مخالف بود ولی خب زورش به مامانم نمیرسید که مامانم اذیتم نکنه متاسفانه به دلیل اذیتای مانمو مشکلات بعد از ازدواجو خانواده شوهر حملات پانیک گرفتم الان هیچ کس درکم نمیکنه ماردم یه کوچه باهام فاصله داره اصلا خونمون نمیاد منم خونشون نمیرم چون به خاطر رفتاراشون اذیت میشم مثلا بابام خیلی دوست داره بیاد خونمون از اینور همش زنگ میزنه میگه بیایم از اونور به مامانم میگم تعارف میکنه خسته شدم به نظرتون پاشم برم شهرستان ازشون دور بشم راحت میشم؟