وقتی تازه نامزد کردم،پشت سر من دختر عمه هم ام عروس شد از اتفاق شد زن عموی شوهرم،یعنی تو مراسم من دیدن وپسندینش
مادرشوهرم دعوتشون کرده بود پاگشا
من بودم ،مادرشوهرم،برادرشوهرم،خواهرشوهرم
مادربزرگ شوهرم ،با عموش ودخار عمه من که شده بود زن عموی شوهرم
خود شوهرمم شبکار بود من تنها رفته بودم انقد استرس داشتمتا لیوان دوغ برداشتم از شالم ریخت اومد پایین ابروم رفت سر سفره
لباسامم تیره بود رد دوغ تا اخر مجلس روش موند😬😬