چند وقت پیش خونه مادر شوهرم رفته بودیم باشوهرم رفته بودیم بیرون دوتا دخترام پیش مادرشوهرم که خالم هستش گذاشتیم اینم بگم دیگه نه من بچه میخوام نه شوهرم دخترامم بزرگ شدن خدارو شکر یکیشون کلاس سومه اون یکی کلاس اول رفته به بچه هام گفته به پدرو مادرتون بگید براتون داداش بیارن والا وقتی بزرگ شدید کسی دوستون نداره وقتی شوهر کردید شوهراتون دوستون ندارن چون داداش ندارید هیشکی محلتون نمیزاره بهتون میگن بی کسو کارید دختر بزرگم تا دوهفته همش تو فکر بود انقدر رو اعصابشون رفته بود بعد یهفته بهم گفت مامان مابزرگ شیم کسی مارو نمیخواد ازدواج کنیم شوهرمون دوسمون نداره گفتم این حرفا چیه گفت مادر بزرگم گفته انقدر اعصابم خورد شده حرص خوردم به شوهرم گفتم چون بامادرش رودروایسی داره چیزی بهش نگفت حالا نمیدونم خودم چیکار کنم چطوری برخورد کنم باهاش اخه بچه من الان باید به فکر این چیزا باشه یا به فکر بازیو بچگی باشه شما نظر بدید چیکارکنم با این حرفای بی سرو ته مادر شوهرم
من بودم، حتما به مادرشوهرم میگفتم حرفش اشتباه بوده
ای پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بیطاقتم، و جانم از آن اندوه که نصیب من گردیده، آکنده است؛ و این در حالی است که تنها تو میتوانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور کنی. پس با من چنین کن، اگر چه شایستهی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ.
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
حالا من داداش دارم شوهرم بخاطر داداشم دوستم داره یا نداره
واقعا اینا چیه میگن
برو خونه مادر شوهرت بگو بچه ام چند روزه همش میگه اگه داداش نداشته باشم شوهر اینده ام دوستم نداره وبقیه حرفا بگو نمیدونم کی بهش این حرفا را زده خونه کسی هم که نمیره وبیاد تعجبم نمیدونم این فکرهاش از کجا اومده اخه خیلی حرف اشتباهی تو سر بچه رفته همش خدا خدا میکنم فراموش کنه ونخوام ببرمش پیش مشاور
مگه مادرشوهرت خاله ات نیست؟پس باید باهاش راحت باشی
والا چرا ولی راحت نیستم چون انقدر حرف میاره میبره رو مخه اصلا دوس ندارم هیچی بهش بگم همشم سمت دختراشه الکی همش قربون صدقه شوهرم میره ولی از زیر انگار نه انگار