خلاصه خیلی زود رفتیم دم آبندکاسه و به خانمی که پشت باججه بود گفتیم اینطور شده گفت باید بلیط بخرید... منم از التماس برای راه دادنمون متنفرم... گفتم باشه دو تا بلیط بدین دیگه

... بعد یه لحظه گفتم من شماره سفارش و ایمیلهای رئیستون و فاکتور بانک که پول بلیط را فرستادم را دارمها... گفت پس صبر کنین که رئیسم بیاد با خودش حرف بزنین.... بعد گفت رئیسم خیلی کار داره و گوشی برنمیداره.... ما هم همینجوری داشتیم فکر میکردیم چکار کنیم؟ بعد گفت برین با اون اقا که اونجاست صحبت کنین ایشون هم میتونن تصمیم بگیرن.. رفتیم و صحبت کردیم اقاهه گفت نه نمیشه... بعد گفت صبر کنین برین با اون اقا صحبت کنین.. بعد یه اقا رضا اومد ما باهاش صحبت کنیم.... بهش به این صورت

گفتم اقاااااااا ما یه مشکل بزررررررگ داریم.... گفت چی شده؟؟؟ گفتم اینجوری شده.... گفت تاریخ خرید بلیط کی بوده؟ گفتم یه ماه پیش.. بعد اصلا ازمون مدرک نخواست گفت بیایین دنبال من.. دستشو عین بادیگارد گرفت پشت سر من و خواهرم و بردمون تو.. به اونهایی که بلیط چک میکردن گفت این دوتا بانو اوکی هستن....

واینگونه شد که ما بدون بلیط رفتیم تو (البته داشتیم که ولی نبرده بودیم باخودمون) جاتون هم خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خالی بود... خیلی خوش گذشت.. خیلی فریاد زدیم و رقصیدیم و پریدیم و خوندیم.... آرش عالیه واقعا... هم بند موزیکش هم صحنه گردانی خودش هم خوندنش.. همه چیزش پرفکته... من هم یه لانگ تاپ پوشیدم که حالت مینی ژوپ میشه با یه بلیز یقه هفت شل و ول روش... با یه جوراب شلواری کلفت مشکی و کفشهام هم نیم چکمه جیر بژ بود.... اوکی بود... راضی بودم از خودم...