گفت دانایی که گرگی خیره سر/هست پنهان در نهاد هربشر/ هر که گرگش را دراندازد به خاک/رفته رفته می شود انسان پاک/هرکه با گرگش مدارا می کند/خلق و خوی گرگ پیدا می کند/هر که از گرگش خورد دائم شکست/گرچه انسان می نماید، گرگ هست
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
شغل مردم من جان دادن است جان دادن در جاده های ناهموار. جان دادن در ته دره ها. جان دادن در هوتک ها. جان دادن در شکم تمساح ها. جان دادن درمیان دود گازوئیل ها. جان دادن در میان انبوهی از رگبار گلوله ها. شغل مردم من جان دادن است 🙃