مادر شوهر یه جور میگه جاری یه جور خواهر شوهر یه جور شوهر یه جور احساس میکنم شدم عروسک خیمه شب بازی تازه ۲ ماه عروسی کردم رابطم با شوهرم بد شده انقد که همه یه چیزی تو گوشم میخونن در باره همه چی جاری میگه میخوام به شوهرت بگم مثل من تو مهمونی ها روسری تو دربیاری مشروب بخوری بقیه خانواده شوهرم مذهبی هستن خودمم هستم من میترسم به شوهرم بگه روش تاثیر بذاره این یه نمونش احساس میکنم زندگیم تحت خطره موندم چی کار کنم
به حرف عقل ومنطق خودت،،دلت...وبزرگتری که خیر خواهت باشه،نه جاری و.....
من که از خانواده شوهر حرف شنوی ندارم کلا .
چون اونا خیر خودشونو توش نیبینن نه منو
فقط اینکه ب حرف جاریت گوش نده
هیچی و هیچ کس
زندگی خودتو سپردی ب بقیه !!! همین میشه دیگ خودت باش شوهرتو بشناس هرطور ک خودت میدونی درسته رفتار کن و به عقاید همسرت هم احترام بذار
ب جاری و... بگو من ب روش خودم زندگی میکنم تامام:)
وا خوب جلوش وایسا به اون چه ربطی داره که شما روسری می پوشی یا هر چیز دیگه بگو بدن خودمه دوست ندارم من خانواده شوهرم مذهبی نیستن اوایل بهم پیشنهاد میکردن که مثل اونا باشم ولی من کار خودمو میکردم میگفتم این جوری راحت ترم الانم ی موقع هایی میگن من جای تو پختم ولی من اهمیت نمیدم یا مردشون دست دراز میکردن واسه دست دادن میگفتم من دست نمیدم خودت باید بتونی عقایدت حفظ کنی
عزیزم به هیچ عنوان حرف کسی رو گوش نده فقط با مادرت مشورت کن من حرف جاری مو گوش دادم یه دعوا بزدگ راه افتاد
گفت مامان همش پشت خانوادت حرف میزنه بهش بگو چی میخوای از جونم منم رفتم با مادرشوهرم دعوا کردم نگو جاری خانوم الکی گفته بینمون دعوا راه افتاد ۴ ماه قهر بودیم باهم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
12 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
