منم ۲تا بچه دارم
سر اولی۴ماه ویار داشتم
شوهرم کنارم بود
و زایمانم عالی بود
دومی رو خیلی زود باردار شدم ۶ماه ویار وحشتناک شوهرم پیشم نبود
فک کن میومدمپوشک بچمو عووص کنم عوق میزدم هرروز غریبانه میرفتم بیمارستان و سرم میزدم
فک کن نگهبان اونجا دلش میسوخت که تنهام زیر سرم بالش میذاشت
زایمانم هم برام امپول فشار نزدن ۱۲ساعت درد کشیدم
از درد سرمو میکوبیدم تو دیوار بیمارستان
بعدشم گفتن اصن نباید طبیعی زایمان میکردم چون همورویید حاد داشتم و بدتر شد
ولی نوش دارو بعده مرگ سهراب چه فایده
تا مقعد بخیه خوردم تا ۴۰روز اصن نمیتونستم بشینم
اون وسطه هم فامیل حالیشون نبود حالم بده هرروز یه سرخر زنگ میزد ما بیاییم دیدنت
به خیالشون من ذوق میکنم
نمیدونستن اصن حس ندارم بشینم
پسرم هم ۲سال و نیمه بود وقتی منو با یا بچه دید همون شب تا میتونست حرصشو خالی کرد بچم موهامو میکشید
مامانم میخواس بگیرش
گفتم نه مامان بذار بزنه تا اروم شه....
میبینی همه کم و زیاد سختی داریم
این وسط فقط باید امیدمون به خدارو از دس ندیم