اره دیگه نمیرم خونشون دو بارم نهار دعوت کرده بود نرفتم
میبینمش اعصابم بهم میریزه منو میبینه انگار دشمن خونیشو دیده و اصلا و ابدا باهام حرف نمیزنه و اخم و تخم میکنه منم چند بار رفتم دیدم درست بشو نیست دیگه گفتم عمرا پامو بزارم خونش سر پسرم ی کنتاک کوچیک داشتیم ول نمیکرد منم برای اولین بار تو روش وایسادم