ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
میدونی آدم وقتی مجرد ی سری چیزا تو ذهنش که وقتی ازدواج میکنه میبینه چقدر مسخره بوده افکارش. الان میگی مرد فلان ....ولی بعد دوسال زندگی احتیاج به محبت پیدا میکنی. به توجه. بعد اینکه بچه بیاد واقعا دوست داری مردت محبت زیاد کنه...اونموقعست که تازه عمق فاجعه میفهمی. منم مجرد بودم شبیه شما بودم از ۱۸ سالگی کار کرده بودم بشدت مستقل و آزاد و خود رای ....شکر خدا شوهرم ابراز احساس بلد. اگه زن ی بی احساس میشدم تا الان خل میشدم. چون زندگی این آدما دیدم
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...