سلااااا سلاااام
خوبی؟
من اومدم که از تجربه هام بگم
یبار با مادر پدرم قبل اینک برن بیرون دعوام شد بعد خیلی دلم شکست تو دلم آه کشیدم ولی بعدش فرلموش کردم چن ساعت بعد ک برگشتن خونه مامانم هل خورده بود میگفت ببخش ناراحتت کردیم داشتیم تصادف میکردیم. اینو ک گفت خودمو لعنت کردم چون اصلااااااا دلم راضی نبودش و اصلااااا فکرشم نمیکردم انقدر زود آهم اثر کنه .
یبار هم ی پسری ک بهش خیلی علاقه داشتم و خیلییی هواشو داشتم و همه جوره کمکش میکردم ( با هم رل نبودیم) بهم خیلی بد کردش بد کردن ک ن نامردی کرد در حقم و خیلی دلمو شکوندش بعدش ک بنابه دلایلی از هم دور شدیم فهمیدم با یکی دوست شده و واسش سنگ تموم گذاشته شبا تا صبح گریه میکردم انقدر حالم بد بود چون فک میکردم این سنگ تموم گذاشتنا حق من بود ن اون دختره .بعدش شبا از خواب مپیریدم خیلی حالم بد بودش از اول شب گریه میکردم تا ساعتای ۱۱ اینا دوباره بی حس میشدم میخوابیدم بعد ساعت ۳ از خواب میپریدم گریه میکردم ولی دختره در جواب سنگ تموم گذاشتناش ب بدترین شکل ممکن در حقش نامردی کرد و ولش کرداون هم دد عرض ۲ هفته.بعدش همین پسره بهم پیام داد منم بهش گفتم چقدر اذیت شدم التماسم کرد حلالش کنم.من الکی گفتم بخشیدمت اماهنوز دلگیرم چون تا واسم جبران نکنه نمیتونم ببخشمش.چون جواب خوبیامو با بدی داده .
یا مثلا یکی بود داشتیم میرفتیم خونه جدیدش بعد خیلی باهام بدخلقی کرده بودش دلمو شکونده بودش گفتم یا امام رضا گناه من چیه اخه تو دلم گفتم با بغض.بعدش پارک کردیم تو کوچه
بعد باهم رفتیم بالا.بعدش نگو دوستم تو صندوق عقبش کلی وسیله از خونه قبلی اورده گذاشته ی سری خرده ریز که از قضا قیمتی هم بودن .بالا که رفتیم دوستم نیم ساعت بعدش رقت پیش ماشین کار داشتش بعد اومد بالا وحشت کرده بود میگفت نیست وسایلام نیست از تو صندوق عقبِ بسته وسایلاشو برده بودن.