من ی مدت با ی آقای دوست شدم ک خیلی بهم وابسته شدیم و این ک خیلی باهم صمیمی شدیم دوستیمون در حد زنگ و چت بود همش در مورد آینده حرف میزد زندگی مشترک من هیچی نمیگفتم خودش بعد از ی مدت حرف ازدواج پیش کشید تا جایی ک باهاش بودم هیچ دروغی ازش ندیدم تا این ک این ویروس لعنتی اومد همه چیز خراب شد گفت دکتر اومده خونه ولی اصلا چیزی بهم نگفت گفت نمیخوام نگرانم بشی ولی مبتلا شده بود بستری شد تا یک هفته قبل از عید با پرستارش حرف میزدم حتی خودش حالش خوب بود بهم پیام داد گفت منتظرم باش من حالم خوبه پرستارش گفت شاید مرخص بشه دیگ چون بهتر شده حالش خداروشکر مشکل اینجاست ک از ۵شنبه هفته قبل دیگ خبری ازش ندارم الان ۱۱روزه نمیدونم چیکار باید بکنم نظر شما چیه ؟؟؟؟
من عاشق کمک کردنم حالا از هر نوع کمکی باشه هر چی از دستم بر بیاد در توانم باشه بخاطر همین از بچه گی عاشق بیمارستان و پزشک شدن شدم خیلی دوست داشتم آرزوم برآورده بشه ک شد ومن الان در کار درمانم و دکتر شدم 🥳🥳🥳
مثل خنده نوزادی که غرق خواب است، مثل بوی خانه کاهگلی پس از باران ، یا کشیدن نقاشی روی شیشه بخار کرده، مثل پیدا کردن جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی ، صدای موج دریا در شب ، بوسههای ناگهانی ، چای تازهدم قند پهلو توی استكان کمر باریک ، یا مثل دستان گرم مادر بزرگ ، دوست داشتنت همین قدر شیرین است
من عاشق کمک کردنم حالا از هر نوع کمکی باشه هر چی از دستم بر بیاد در توانم باشه بخاطر همین از بچه گی عاشق بیمارستان و پزشک شدن شدم خیلی دوست داشتم آرزوم برآورده بشه ک شد ومن الان در کار درمانم و دکتر شدم 🥳🥳🥳
من عاشق کمک کردنم حالا از هر نوع کمکی باشه هر چی از دستم بر بیاد در توانم باشه بخاطر همین از بچه گی عاشق بیمارستان و پزشک شدن شدم خیلی دوست داشتم آرزوم برآورده بشه ک شد ومن الان در کار درمانم و دکتر شدم 🥳🥳🥳
من عاشق کمک کردنم حالا از هر نوع کمکی باشه هر چی از دستم بر بیاد در توانم باشه بخاطر همین از بچه گی عاشق بیمارستان و پزشک شدن شدم خیلی دوست داشتم آرزوم برآورده بشه ک شد ومن الان در کار درمانم و دکتر شدم 🥳🥳🥳
ن قرار بود شماره خواهرش بده اما من خودم قبول نکردم
من عاشق کمک کردنم حالا از هر نوع کمکی باشه هر چی از دستم بر بیاد در توانم باشه بخاطر همین از بچه گی عاشق بیمارستان و پزشک شدن شدم خیلی دوست داشتم آرزوم برآورده بشه ک شد ومن الان در کار درمانم و دکتر شدم 🥳🥳🥳