يادم مياد يه بار پدرم بهم پول داد تا قبض برق رو پرداخت كنم
اما من رفتم و بليط شركت در قرعه كشى يه ماشين جديد را خريدم
و وقتى برگشتم خونه قضيه رو به پدرم گفتم و اون منو كتك زد…
اما صبح روز بعد وقتى پدرم بيدار شد و در رو باز كرد اون ماشين جلوي در بود!!!
همه ي گريه كرديم مخصوصاً من!
چون اون ماشين اداره برق بود اومده بودن برقمونو قطع كنن و من بازم از پدرم كتك خوردم.
چیه نکنه فکر کردی تو قرعه کشی برنده شدیم؟ نه داداچ