جااااری😒

منم این مشکل برام پیش اومد نمیدونم چرا انقدر از من بدش میومده. من عروس اولم اون یکساله نامزده همون اوایل میومد ساکت فقط حرف جمع میکرد و سرو ته میکرد حرفو میگفت به خانواده شوهرم. من اون موقع با خانواده شوهرم سرسنگین بودم رفت و اند نداشتم نگو اونم میخواسته بین مارو بدتر کنه که مبادا اشتی کنیم. من انقدر خوشحال بودم همش بهش میگفتم جاری چقدر خوبه فکرشم نمیکردم پشت سرم چه خبراست

دقیقا مث خانواده شوهر منن. 

می‌شست درد و دل میکرد منم حرف میزدم بعد چند روز بعد از زبون مادرشوهر و خواهر شوهرم می‌شنیدم همه رو از زبون من میگفت بهشون. 

الان اصلا باهاشون تنها نمیشینم

رفتارتو عوض کن. من چند بارم رفتم اونجا یه کتاب ریختم تو گوشی ام تا میخاستن وارد بحث بشن که کن حرف بزنم میگفتم جای جالب کتابه میرفتم تو گوشی 

برای من عوضی تره 

مادرشوهرم یه حرفی برای مادرش زد منم تو درد و دل و صمیمیت گفتم اینو گفته برا مادرت البته صدتا قسم داد تا گفتم و قسم جون بچه شو خورد که نگه ولی رفت گفت بهشون اونام دیگه منو خبرچین کردن و رفتن ازش معذرت خواستن که پشت مادرش حرف زدن

منم همینجوری از طریق اونا فهمیدم . بدبختی اینجاست مادر شوهرم خیلی زود تحت تاثیر قرار میگیره منم خیلی زود رنجم بعضی وقتامیبینم رفتارش عوض میشه اخه جاری چون نامزده همیشه اونجاست و کارش زدن زیر اب من

مشکل شما هم دقیقا مثل منه.منم همچین جاری دارم.اما خدارا شکر رابطمونو باش خیلی کم کردیم. عید به عید خونشون میریم.سه چهار ماه یه بارم اتفاقی خونه مادر شوهرم همو ببینیم.الان خیلی راحت شدم از دست دوبه هم زنیاش.اگه گله کردن بگو هرچی رفت و اومد کمتر باشه حرف و حدیث کمتر پیش میاد.

دقیقااا. فکرشو بکن در عرض ۳ماه روابطمونو کاملا خراب کرد دختره. منن قطع رابطه کردم کلا. بعد ۵ ماه از اینور و انور شنیدم که جاریه روزگار مادرشوهرمینارو سیاه کرده و برادرشوهرمم به غلط کردن افتاده ک زن گرفته

واقعا ک چقدر این جاریا حسود و بدبختن. منم جاریم هنوز صیغه بود که خواهرشوهرم منو تولدم سورپرایز کرد قیامت کروه بود سر شوهرش که چرا واسش تولد گرفتن شوهرش وقتی اومد تولدم رفت اتاق خوابید نه کیک خورد نه کادو داد جاریمم شام خییییلی کم خورد در صورتی که شکموئه. جالب اینجاست من عروس ۸ساله ام اون یک ماه صیغه بود