من زن داداشم از موقعی که حامله شد همش میرفتم و بهش سر میزدم و هر روزم بهش زنگ میزدم ولی اون نه، موقعی هم که برادر زادم به دنیا اومد همش رفتم خونه داداشم و غذا اینها درست کردم و همشم سر میزدم بعد چند باری که من دعوتشون کردم خونم داداشم گفت مینا شیر میده و ما نمی تونیم بیایم من خیلی دلم شکست دیگه هم الان چند هفته اس نرفتم شما بودید ناراحت نمیشدید؟چرا همه ی محبت ها باید از طرف من باشه
یکی از چیز هایی که بیشعور ها استثنا از عهده ی آن خوب بر می آیند عصبانیت است ، آنها از آن دسته از آدم هایی نیستند که گهگاهی از کوره دربروند بلکه همیشه از کوره در میروند ، آدم بیشعور اعتقاد دارد عصبانیت بهترین وسیله برای رویارویی با جهان درنده ای است که در آن زندگی میکنیم .شعار او این است :<هرگز با یک آدم عصبانی مثل خودش بر خورد نکن بلکه ده برابر عصبانی تر برخورد کن > .
منم عین تو.همش بهشون سر زدم تلفن زدم بچش به دنیا اومد بیمارستان من بودم اومد خونه دوباره من اونحا بودم که حتی مامان خودش گفت تو هستی من میرم استراحت کنم واسه روزهای دیگه من خودم دوتا بچه کوچیک دارم بعد از دو ماه بچه هام بد جور مریض شدن که دکتر گفت باید بستری بشه ولی حتی زنگ هم نزد
دوست دارم مردم با هم مهربون باشند .از این همه خشم میترسم