سلام دوستاى گلم چند روزه خيلى بهم ريختم،١٠سال پيش كه دانشجو بودم با يكى از همكلاسيام قرار ازدواج گذاشتم ماجراهايى پيش اومد كه بهمش زدم بيشتر تقصير من بود،بعدش با يه پسر ديگه آشنا شدم كلا از هر لحاظ برعكس همكلاسيم انگار از هرس اون سر لج و لجبازى شوخى شوخى جدى با اين پسره ازدواج كردم،مشكل مالى خيلى داريم م شوهرم بد اخلاقتر شده احساس كمبود محبت دارم،نميگم شوهرم بده مطلقه ولى الان بدياش رفته تو چشم!بچه خيلى دوس داريم اما بخاطر مشكلات مالى فكرشم داغون كنندس،خلاصه الان از طريق دوستا و تلگرام و اينستا ديدم همكلاسيم شده كارمند بانك و دخترشم تازه دنيا اومده اونوقت شوهر من تازه دنبال كار ميگرده چك و سفته داره دست مردم همش اس ام اس تهديد مياد بهش،تازه نيستا اينا از روز نامزديمون روز خوش نديدم هميشه زندگيه پر استرس،چند روزه ميگم بى عرضگى كردم چه انتخاب بدى كردم ميتونستم خوشبخت بشم احساس بدبختى شديد ميكنم