سلام بچه ها دیروز خونه ی مادرم بودیم من چندروزی اونجا بودم دیروز همسرم اومد دنبالم ما ماشین نداریم با ماشین پدرشوهرم اومد بعدش پدرشوهرم چندبار زنگ زد گفت زود بیاید به تاریکی نخورید منم گفتم حالا میایم دیگه بعدش هوا تاریک شد باز زنگ زد من جواب ندادم زنگ زد خونه ی مامانم به مامانم که خواهرش باشه گفت بگو زود بیان منم گفتم خب الآن که تاریک شده بیشتر از این که تاریک نمیشه...خلاصه حرکت میکردیمم زنگ زد گفت کجایید زود بیاید منم گفتم دایی چقدر زنگ میزنید میگید زود بیاید من یکی دو ساعت بیشتر خونه ی مامانم بمونم به کسی بر میخوره بعدش گفت من که میگم اصلا چندروز بیشتر بمون منم گفتم خب مگه خونه زندگی ندارم بمونم اینجا فقط میخواستم یکی دو ساعت بیشتر بمونم خلاصه ناراحت شد قطع کرد....اینم بگم یکی از اخلاقای پدرشوهرم زیاد زنگ زدن هست که همه میدونن ولی اعصاب من نمیکشه دوس دارم میرم خونه ی مامانم کسی نگه زود بیاید دیر بیاید تازه صبحشم که شوهرم میخواست بیاد دنبالم زنگ زد گفت اگه میشه امروز نیاد دنبالم برف میاد خطرناکه...دلم میخواد خودمون تصمیم بگیریم برای رفت و آمدمون...الآنم خیلی از دستم دلخور شده میگفت به شوهرم که ازش توقع نداشتم اینجوری جلوم وایسه این جواب من نبود شمارشم پاک میکنم دیگه بهش زنگ نمی زنم و این حرفا....چیکار کنم الآن؟؟؟؟خیلی دوسش دارم به خدا
برای سلامتی همه ی پدرمادرا و بچه ها یه صلوات محمدی(اللهم صلی علی محمد و آل محمد و فرجه)🙏😍😘
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
من اصلا یهو هنگ کردم حرف حق از زندگی خودم گفتم طرف چنان تهاجمی جواب داد سلیطه بازی در اورد فک کرد مثل همیشه من ساکت میشم و گریه و خجالت...منم مثل باروت منفجررشدم و خودمو خالی کردم به درک دیگ نمیرم تا یکی دوماهه دیگ اونم ۵دقیقه...دیگ زیادی بریدم و خستم...همش کارای پسرع رو ماس مالی میکنن...انگار بچهم نمیعهمم...مقصر خودم بودم ک همش سکوت کردم.