2777
2789
عنوان

همسر

173 بازدید | 34 پست

از روز اول دوسش نداشتم ، هنوزم ندارم و نخواهم داشت پیشش راحت نیستم، درکم نمیکنه حتی پیشش نمیتونم ی خاطره تعریف کنم تنده بداخلاقه بد دهنه ،حرف مردم حرف اونه، بهم ابراز علاقه نمیکنه مدام زور نشون میده اگه باش مخالفت کنم بام دعوا میکنه فحش میده فحش میده ، یک سال و نیم از عقدم میگذره ۶ ماهه عروسی کردم دوسش ندارم

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان


شوهر منم همچین تعریفی نداره؛


معروفه به اخلاقای عجیب و غریب.



یه بار با شوهرم رفته بودیم بیرون،  یهو پرید تو یه مغازه (بدون هماهنگی من) به فروشنده گفت؛ «و» دارین؟


فروشنده با تعجب گفت؛ یعنی چی؟


دوباره گفت: «و» دارین؟


و باز هم به تعجب فروشنده افزوده شد.


و پس از پرسیدن چندباره ی این سؤال، خودش توضیح داد؛


بابا روی تابلو دم در نوشتین، انواع رب محلی، شیره، کره محلی، و ...


من ازون «و» میخوام. به همین برکت.


یارو هم یه نگاه کرد و گفت خدا شفات بده.


(ولی متأسفانه خدا هنوز شفاش نداده)

رنگ در رنگ و‌ به هر رنگ هزارانش طیف           نغمه در نغمه و هر نغمه به یاد یاران

خب چرا باهاش ازدواج کردی اون موقع باید چشمتو باز میکردی بعد ازدواج دیگه باید چشم هاتو ببندی

بگذار مسخره کنند چادرت را .سیاه بودنش را. چهره بدون آرایشت را.می ارزد به یک لبخند مهدی فاطمه(عج)🥲

باهم برین مشاوره.خواسته هاتو بنویس پیامک‌کن یا نامه ای بزار جبیش.فعلا بچه نیار که مجبور نشی بعدا بلایی سرش بیاری نماز بخون ازخدا بخواه مهرجفتتون به دل هم بیافته.هوووووفففف.دیگه چیزی بلدنیسم

خب وقتی دوسش نداشتی نباید زنش میشدی 

عزیزم ازدواج من سنتی بود ، قرار بود بعد محرمیت علاقه بوجود بیاد ولی من هروقت ب این اقا نزدیک میشم میزنه پر و بالم میشکونه

😁😁😁واقعا ؟


بله!


این تازه یه گوشه بود از هنرش؛


وای!  یادم افتاد؛

یه روز میخواستیم بریم مهمونی و روزای اول زندگیمون، شوهرم موتور داشت(خدا رو شکر که فروختش)

آقا دیرمون شده بود و داشت با سرعت زیاد تخته گاز میرفت.

وسطای راه شوهرم برگشت و گفت؛ اصلا جای نگرانی نیست (اینو که شنیدم با تمام وجود نگران شدم، چون همیشه دلداریهاش برعکس میشد)
موتور بوق نداره.

اینو که شنیدم، یهو یه جیغ کشیدم.

رفتیم جلوتر و از یه کوچه ی تاریک میخواستیم عبور کنیم، یهو یه بچه اومد تو مسیرمون، منم چنان جیغی کشیدم که ۱۰ تا بوق هم نمیتونستن همچین کارائی داشته باشن.

رفتیم جلوتر و یه خانواده جلومون ظاهر شد، این بار جیغ بلندتری کشیدم، چون نفرات بیشتر بود.

و خدا رو شکر اونا هم سریع گریختن(البته با اون جیغی که من کشیدم، اگه کر هم بودن، پرواز میکردن)

شوهرم داشت خوشش میومد ازین کار، بهم گفت جیغت امشب کابرد داره.
دیگه جیغ من شده بود بوق موتور.

ولی بهش گفتم دیگه بوقِت داره فرسوده میشه، زودتر منو به مقصد برسون.

دیگه باقیمانده مسیرو رفتیم و به سلامت رسیدیم.

خلاصه میخوام بگم؛

«گاهی اوقات جیغ هم میتونه نجات بخش باشه»

رنگ در رنگ و‌ به هر رنگ هزارانش طیف           نغمه در نغمه و هر نغمه به یاد یاران
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792