مامانم یه ترازو خرید واسه خونه
بعد سریع گف نه من این ترازو خوبه رو میبرم محل کارم
اونو میارم اینجا. هرچی مامانم گف اونو نیار کثیفه قدیمیه چرا جدید نمیخری
گف تو دیوونه ای نمیفهمی
منم یواشکی گفتم به مامانم ولش کن برو ی دونه جدید بخر
مامانم رف خرید ولی فک نمیکردم عقلش نرسه که از این حیوونه باید قایمش کنه . سر صبح دانشگاهو پیچوندم گرفتم خوابیدم که یهو ترازو جدیدو دید عربده کشید فحش داد اخرشم گف کاتتو بده. تا قبل از ظهرم میری پسش میدی