اعتراف میکنم با خواهرم شرط بسته بودیم سر تعداد النگو های
مادرشوهرش😂 ریز بودن تا آرنجش حدودا
نامزد بود هر وقت میومد خونمون فقط زل میزدیم دستش و تو دلمون میشمردیم ... بعد هی تکون میخورد ما دوباره از اول 😐😂
آخرش خواهرم دغلی کرد رفته بود نصفه شبی بالاسرش تو خواب شمرده بود 😂😂
شرطو برد!