باورم نمیشه این بدن منه که به این شکل دراومده بخاطرزایمان بخاطرشیردادن...
اصلاچی شدیه دفعه سرنوشت من عوض شد😢
نمیدونم بخاطرافسردگی بعدزایمانه همش میشینم به این چیرافک میکنم دلم واسه خودم که فقط متعلق به خودم بودم تنگ شده 😭😭دلم میخوادیه ساعت واسه خودم باشم بدون مسئولیت بدون دغدغه بدون نگرانی...
چقدیه دونه بچه راحت بودهم توخونه هم بیرون رفتن
حمایت همه جوره شوهرمودارم ولی بازم ازلحاظ روحی همش درفشارم
همش خودموسرزنش میکنم چرامراقب نبودم چراسفت وسخت جلوگیری نکردم
اگه دومیم پسرمیشدانقدبهم نمیریختم میگفتم خوب شدجنسم جورشدیه دخترویه پسر
حامله که بودم چشامووامیکردم یه دفعه تنهاچیزی که به ذهنم میومدمیگفتم وای یعنی من دوتا دختردارم؟؟!!!الانم تاچشمووامیکنم میگم وای من الان دوتابچه دارم😭هم سن وسالای من تازه نامزدکردن
سرنوشت ذوق منوکورکرددیگه پسرشدیه آرزوی محال برام
چون اگه بعدیمم پسربشه دیگه دوقشومثل سابق ندارم چون میشن سه تابچه اونم بااین اوضاع مملکت وگرونی واین همه مشکلات
(بخاطرپسرگفتنم لطفازخم زبان نزنیداگه درک نمیکنیدلطفااذیت هم نکنیدطبیعیه وقتی یه دخترداشتم دلم پسرمیخواست اونم تواین دوره زمونه که یکی دوتابیشتراشتباهه)