الان دلت میحواد دست کسیو بگیری میدونم چی میگی ولی تهش وابسته میشی کات میکنی یاد همین دست دادنا میوفت ...
من فقط با همین دختره دوستم تو اتاق اونم با دوس پسرش بعضی شب ها میره بیرون و صبح برمیگرده یوقت هایی هم دیرتر برمیگرده اگه منم یکیو داشتم باهاش بیرون میرفتم تو این شهر غریب انقدر دلتنگ خانوادم نمیشدم
تو رفتی درس بخونی یا بری این ور اونورشب بمونی، بیچاره اون پدر و مادرت به دخترشون اعتماد کردن فرستادن شهرغریب ،که درس بخونه ،نه اینکه چشمشون رو دور ببینی هرکاری می خوای بکنی،دلت برای بابات بسوزه به خودت رحم کن ،خودتو محکم نگهدار به هیچکس اعتماد نکن ساده نباش می خوای باکره بودنتو ازدست بدی برو،اون پسره میدونه تو شهرستانی هستی می خواد کارشو بکنه تموم ،پسرا اینقد قشنگ دروغ میگن که نمیشه فهمید،هیچ دختر پسری نیستن برن تو اتاق خالی یاخونه تحریک نشن بعد اونوقت وقتی به خودت میای که بدبخت شدی بعد چیزی که از دست بره که برنمیگرده اب ریخته رو نمیشه جمع کرد
❤اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم❤برای براورده شدن آرزوهامون یه صلوات ازته دل آمین یا رب العالمین💚