سلام عزيزم ممنونم ك واسم وقت گذاشتى پستتو خوندم كمى اروم شدم يعنى ميشه ادما عوض شن؟؟؟
عزيزم كاش ميذاشت برم مشاوره بخدا قسم بحث پولش نيست من اونقدرى در ماه خودم درامد دارم ك لذت تفريحات توپ و وقت گذروندن با دوستام باشم من تو زندگيم از لحاظ مالى هيچى كم ندارم فقط مشكل اينجاس ك شدم زن يه ادم دوقطبى!!! الان خوبه يك ساعت بعد جووورى دعوا راه ميندازه بدن ادم ميلرزه چون متوهمه توهم ميزنه اينكه ميگم نميتونم برم مشاوره يا دكتر اعصاب چون اگر ب زبون بيارم ميخوام برم اينقدر واكنشاى بد نشون ميده ك از زندگى سير ميشم!! وقتى هم ميره سركار تمام دوربيناى خونه رو انداخته رو مانيتور مغازه ميشينه اونجا منو نگاه ميكنه ك يه وقت در نبودش نرم مشاوره!! حتى از مشاوره تلفنى هم ميترسه وقتى تو دوبينا ببينه دارم با تلفن صحبت ميكنم و كمى طول كشيده بلافاصله مياد پشت خطم در صورتيكه من دارم با خانوادم صحبت ميكنم!!
الان شايد پيش خودت بگى شايد ب زنش شك داره ك اينكار ميكنه و اينجور از تو مغازه مواظبشه (حرفى ك اطرافيانم ميزنن) اما عزيزم ذره اى شك تو وجودش نيست نسبت ب من يعنى منو تو روابط با مرداى غريبه بسيار راحت گذاشته بخندم باهاشون شوخى كنم لباس باز بپوشم اصلا واسش مهم نيست شايد باورت نشه يه زمانى رفت سفر دبى ب طايفش سر بزنه من اينجا بودم بخاطرى ك تو خونه حوصلم سرنره رفيقشو هرشب ميفرستاد بريم منو بگردونه شام بخوريم بياييم خونه!! ك وقتى دوستام منو با اون بنده خدا ديدن فكر بد كردن اما وقتى داستانو گفتم گفتن شوهرت نرمال نيست!!! و جالب اينه هرچى اصرار ميكردم خودم ميرم بيرون نياز نيست بگى رفيقت بياد قبول نميكرد چون ميترسه دورش بزنم برم روانپزشك يا مشاوره!! (رفيقشو ميفرستاد همرام ك گزارش مو ب مو و لحظه ب لحظه بده ك خيالش راحت باشه)
ببين شوهرم اختلال روانى داره اما قبول نداره ميگه منو تو سالميم و لازم نيست قرص بخوريم درصورتيكه خودش ميدونه هردو مريض شديم اول اون و بعد من ب پاى اون😔😔😔😔 مثلا هروقت همراهى عروس داشته باشن زنگ ميزنن من برم شوهرم از ساعت ٣ ظهر مياد دم ارايشگاه ميشينه تا ٨ شب من كارم تموم شه😞😞😞
خستم از زندگى كاش خدا خودش مرگمو برسونه ديگه نميكشم😔😔😔