2777
2789
عنوان

دعوا خیلی بد

| مشاهده متن کامل بحث + 892 بازدید | 39 پست

و حوصله ی هیچکسو نداشت_ خونشون طبقه بالای مادرشوهرمه _جاری دومیه هروووز بچه هاشو میبره اونجا _بچه هاشم میرفتن بالا و با بچه های اون یکی جاری بازی میکردن_همش میگفت درک ندارن من حوصله ی بچه ها یخودمو ندارم چطوری هروز میان 

خدایا مرسی بابت هدیه ی قشنگی که بهم دادی...!

وقتی بچه های اون میومدن _جاریم درو قفل میکرد یا جواب نمیداد بهرحال به یه بهونه ای راشون نمیداد اصلا_مادرشوهرم وبقیه ناراحت ک چرا اینجوری میکنه بچه های برادر شوهرشه و کلی حرف _اونم ب من میگفت بخدا طاقت سرو صدا ندارم _تا اینکه یه روز مادر شوهرم میره بالا و میگه چرا راشون نمیدی اینا بچن دوس دارن بیان بازی کنن 

خدایا مرسی بابت هدیه ی قشنگی که بهم دادی...!

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

وقتی بچه های اون میومدن _جاریم درو قفل میکرد یا جواب نمیداد بهرحال به یه بهونه ای راشون نمیداد اصلا_ ...

مادرشوهرت چ نفهمه. خب خونه خودشه دوس نداره من جای جاریه بودن بچه های خودمم میفرستادم خونه مادرشوهر همشون اونجا بازی کنن

با کیفیت ترین کاغذدیواری ، پوستر ، پارکت ، سقف کشسان و... با قیمت مناسب.                                    ایدی تلگرام : Miss_fathali

جاریمم برداشت گغت نمیخام ببینمشون دلخوشی ازش ندارم همیشه دعوا میندازه وسط زندگبم و خوبیمو نمیخاد _فکر میکنه من به شوهرش چشم دارم عاشقشم و کللای حرفای دیگ ک من اصلا تا دیشب خبر نداشتم _مادرشوهرمم زنگ میزنه به جاری اولیه جریانو میگه _دعوای حسابی راه میوفته_جالب اینجاس ک جاری دومیه رفتی خونشون و گفته استغفرالله و کلی قسم دیگ ک من اینو نگفتم و از خودش دراورده اون مبخاد وسط مارو بهم بزنه و هزار حرف دیگ 

خدایا مرسی بابت هدیه ی قشنگی که بهم دادی...!

من و شوهرم اصلا خبر نداشتیم به ما نگفتن_جاری وحشیه گفته بیان رودرو کنید ببینم کی راست میگه _گفته چه حرفا ک پشت سر تو نگفته همرو رو برگه نوشتم ک ببینی این حرفا رو به جاری اولیه گفته_خیلی ناراحت شدم الان ادم بده من شدم

خدایا مرسی بابت هدیه ی قشنگی که بهم دادی...!

اشتباهمو قبول دارم ک نباید حرفشو میبردم _ولی رابطمون خیلی صمیمی بود همه چی بهم ریخت زنگ زدم به مادر شوهرم اونم منو مقصر میدونه بهم میگه حرف ببر بیار _خداروشکر شوهرم حرفمو باور داره میگه میدونم حرفای اضا رو نگغتی ولی بارم میگه اشتباه کردی واسطه شدی _جاری اولیه هم میگه میشناسمت میدونم پشت سرم چیزی نمیگی _

خدایا مرسی بابت هدیه ی قشنگی که بهم دادی...!

هرچقدر گفتم به مادر شوهرم ک من نگفتم این حرفای اضارو نمیدونم از کجا دراومده باز میگه نه تو گفتی گفتم بیا رودرو کنیم ک من نگفتم میگه لازم نیس 

خدایا مرسی بابت هدیه ی قشنگی که بهم دادی...!
فقط اونجایی که جاریت وسط دعوا ادای سکته ایا رو درمیاره من باشم انقدررررررررررررر میخندم که همونجا ج ...

من باشوهرم نامزدبودیم ی دعوای شدید کردیم مادرشوهرم مثلا ازحال رفت دستوپااشومیلرزوند چشاشوخمارکرد دیگ منوشوهرم دعواروول کردیم جفتمون مات موندیم فقط ب اداهاش نگاه میکردیم پدرشوهرمم سرمادرشوهرموبغل کرد ادای هندیارودرآورد ماچش کرد وگریه کردو  

موهاے دوست دخترتو بـــومیکنے میبوسے!بعدموهاے مـــــادرتــــوتوغــــذامیبینے میگے مـــــن لــــب بہ این غذانمیزنم بیشـــرف؟!    
فقط اونجایی که جاریت وسط دعوا ادای سکته ایا رو درمیاره من باشم انقدررررررررررررر میخندم که همونجا ج ...

دیشب خونه مادرشوهرم بودیم _مادرشوهرم یواشکی واسه ی شوهرم تعریف میکرد من اصلا متوجه نشدم ولی جاری دومیه ک اونجا بود شنید همیشه خپدشو به سکته میزنه_یهو خودشو به لرزیدن زد و میگفت دستام خشک شده دهنم کج شده همه میدونن ک فیلمه ولی نمیدونم چرا ب روش نمبارن همچنان پشتشن

خدایا مرسی بابت هدیه ی قشنگی که بهم دادی...!
من باشوهرم نامزدبودیم ی دعوای شدید کردیم مادرشوهرم مثلا ازحال رفت دستوپااشومیلرزوند چشاشوخمارکرد دیگ ...

بعضبا خیلی عجیب میتونن مقش بازی کنن

خدایا مرسی بابت هدیه ی قشنگی که بهم دادی...!
بعضبا خیلی عجیب میتونن مقش بازی کنن

عاره ب خدامن باشم وسط نقش بازی خندم میگیره

موهاے دوست دخترتو بـــومیکنے میبوسے!بعدموهاے مـــــادرتــــوتوغــــذامیبینے میگے مـــــن لــــب بہ این غذانمیزنم بیشـــرف؟!    
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792