آخرشم به طلاق رسیدیم
بعد دو ماه قهر و هربار با وساطت مشاوره قرار شد به زندگیمون ادامه زدیم اما بازم شوهرم زد زیر حرفش و میگه دیگه این زندگی فایده ای نداره و بهتره جدا شیم
منم به این نتیجه رسیدم با این شوهر نمیشه به زندگی اعتماد کرد الان تموم شه بهتر از چند سال بعده
فقط دلم به خاطره هامون میسوزه
نمیدونم چرا عین خیالش نیست
😢😢😢😢
چرا عزیزم؟مشکل چیه؟
ان شاالله خداخودش کمکتون کنه و روزای سختتون تموم شه
دیگه 100 درصد شد تصمیمتون؟
قطعیه؟
چه بدخانومی😢😢😢منم دوماه قهربودم وعین خودت این حرفا،چن روزه برگشتم ولی دودلم چون ازخانوادم گذشتم براش😔
خوبه خداررشکر،منم مثل شمااحساسی وبخاطر بچم این تصمیمو گرفتم ولی مشکلات من بزرگترهست ازداداشم شکایت کرده وخانواده درگیرشدن وبین دوراهی موندم هم خانواده هم شوهرم گفتن یکیمونو انتخاب کن،بااینکه دلم راضی نبود برگشتم شوهرم خوبه ولی جریاناتی هست زندگیمونو به هم ریخت ون من باخانواده اون حرف میزنم ن اون دیگه خانواده منو میخواد،الان ناامیدترینم،ولی بخاطرپسرم انتخاب کردم و انشالله خدا خودش همه چیودرست کنه،ناگفته نماندازدواج دوممه،ترسیدم ازحرفای مردم ویه بچه یک ساله ونیمه ،دروغ چرا حس کردم بدون اون نمیتونم😢😢😢😢ولی همش حس میکنم مامان باباوداداشم نفرینم میکنن
نگران نباش پدرو مادر هیچوقت آدمو نفرین نمیکنن
ایشالا شوهرت لیاقتتو داشته باشه که به خاطرش از خانوادت گذشتی
چند وقت دیگه هم که اوضاعت بهتر شد میری از دل خانوادتم درمیاری به امید خدا دوباره همه چی خوب میشه
یکم صبر میخواد و سیاست
