خونه ی پدری...

خونه بابام شادي خم داشت واي غصه هاش خيلي خيلي خيلي بيش تر بود به خاطر همين من تاياد اون روزا بيفتم فقط ناراحتي هاجلوي چشمام مياد

دلم واسه خونمون تنگ شده

انشالله همه سایه پدر مادراشون رو سرشون باشه هرکیم پدر مادرش فوت شدن خدا بیامرزدشون و خدا هواشونو داشته باشه چون بنظر من با مردای ایندوره حتماااا باید پشت محکم داشته باشی

من هیچ خاطره ایی ندارم هیچ وقتم کسی بهم محبت نکرد

آی گفتی کای خدایا دلم آتیش گرفت 😭😭😭😭اصلا ما دخترا خونه پدر رد با این همه محبت و امکانات ول میکنیم که شوهر میکنیم به چی برسیم.

من وقتی دلم تنگ میشه یه روز کامل اونجا میرم 

رو تخت خواب دوران مجردی دراز میکشم

سرک میکشم تو یخچال مامانم که همیشه یه چیز خوشمزه از شام دیشب توش هست و میشه باهاش ته بندی کرد

با داداشم تو سر و کله هم میزنیم

اما باز شب ک میشه دلم تنگ خونه خودم میشه بعد شام برمیگردیم خونه خودمون با شوهرم

الان هم بااين كه نزديكيم   نميرم زياد چون تابيام مگه روز تموم ميشه  از بس استرس ميكشم

کاش برمیگشتیم به اون دوران اخ پدرم چه دوسمون داشت الان سه ساله اسیر خاک شده زندگی ماهمون از این رو به اون رو شد چقد بدبختی اخه خدا من زندگی خونه پدریمو میخوام چقد غم وغصه دار شدم کاش برگردم به ۸ سال پیش ازدواج نمیکردم پدرم دق منو نمیکرد چقد مقصرمم خانوادم سرمن چقدر سختی کشیدند حالا بی پدر شدیم ۲تا خواهر کوچک یه مادر تنها افسرده 😞😔😔

سه سال بود کات کرده بودم.بعد تولد دخترم اومدن دنبالم رفتم سه چهار هفته ای بود که جمعه ها ی ساعتی میرفتم ولی بی انصافها باز دلمو شکوندن.ی ماهی میشه که نمیرم

راهم دوره دوماهه خانوادمو نديدم،من وابسته بودم خيلي بهشون ،دلم تنگه واسه بغل كردن وقت و بي وقت بابام،اينكه هرچي ميخواستم مامانم برام درست ميكرد،تا دلم ميگرفت سريع داداشم ميبرد ميچرخوندم،ولي الان هسچكدوم ازين قشنگيارو ندارم با اينكه ازدواجم به ميل خودم بود ولي ناراضي هستم

خيلي هميشه كساني  كه اينقدر باارامش ميرن خونه  باباشون حسرت ميخورم چون خيلي دوستشون دارم ولي نميتونم باارامش برم مثل همه از خونه بابام لذت ببرم