بارها و بارها در قران کریم اومده که غیب رو فقط و فقط الله میدونه . . .هرکسی ادعایی کنه از غیب میدونه ساحر یا ساحره هست. . ممکنه بعضی چیزای نزدیک مثلا تا یه سال دیگه یا تا چندماع دیگه رو به صورت فرضی بدونه اونم از موکلین اجنه کمک میگیره . .استراق سمع اجنه بعد از بعثت رسول الله از اسمان هفتم قطع شده بنابراین اونها نمیتونند دیگه از فرامین الله متعال که به فرشته ها میده باخبر شن و از اینده نمیدون ند. . .
شوهر من..محمدرضای من..محمدم..رضای من..کجا بروم وقتی سرزمین پهناور میان بازوانت را به اسمم زدی..کجا بنشینم وقتی سرم را به شانه هایت میفشاری....تا در حصار گیرند دستان تنومندت تن نحیف مرا..گوش به که بسپارم وقتی قلبت چنان مشت میکوبد بر سینه ات.. و فریاد میزند: عاشقتم♥💍🙊🙈. که را ببینم وقتی هرجا را مینگرم،تورا میبینم... کدام عسل کامم را شیرین کند وقتی شهد عشق تو را مینوشم...کدام هیبت قلبم را بلرزاند وقتی رگ گردنت سایه انداخته بر زنانگی هایم...چه شیرین است وقتی کلید میاندازی..و شروع میشود تپش این قلب بیقرارم..رسوایم میکند وقتی شتابان به سوی آغوش بازت پرواز میکنم..و جایی میان قلب بیقرارت، عطر تن من با عطر عرق تن تو یکی میشود... و فرشتگان خداوند لبخند میزنند..عاشقتم..شوهرم...🙊🙈💋💍♥🌹🐣.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو زمان های قدیم یه زنی میانسال میره سراغ پیامبر زمان خودش.ازش میخاد از خدا براش دعا کنه و بپرسه در مورد بچه.پیامبر دعا میکته جواب وحی میرسه که اون زن هیچوقت نمیتونه بچه بیاره.با قاطعیت به زنه میگه.زنه بازهم بارها میاد و ازش میخاد و هربار همون جواب.ولی زنه دست برنمیداره و روز و شب خودش از خدا میخاد.بعد مدتها پیامبر اون زنه رو با یه بچه کودک میبینه ازش میپرسه این کیه.میگه بچمه.تو خدا گفت ب شما که من بچه ای نخواهم اورد ولی من دعا کردم . از رحمتش ناامید نشدم.میبینید دوستان دعا حتی تقدیر رو عوض میکنه.جریانات زندگی ما شناوره وهیچ چیز ثابت نیس.
عزیزم من یه سیدی رو میشناسم که نابیناس و قران رو خدادادی حفظه از اینده هم خبر میده برای والدینم هر چ ...
عزیزم منم سید موسی بن جعفری هستم هم از مادر هم از پدر پدربزرگم با اولیا خدا ارتباط اشت و اب سردو با یه فوت میجوشوند پدرش گلوله روسها ازش عبور نمیکرد زمان رضا شاعه و پدربزرگ پدربزرگم عرب بصره بود که با اسبش طی الارض میکرد پنج وقت نمازو مکه میخوند میومد . . .. اینا رو گفتم که بدونی من از اینجور خنواده هستم که اط کودکی اطلاعات دینی رو از پدربزرگم یاد گرفتم و .و .و
اون سید هم اگه از اینده میگه ساحر هست. وخدا به دادش برسه
شوهر من..محمدرضای من..محمدم..رضای من..کجا بروم وقتی سرزمین پهناور میان بازوانت را به اسمم زدی..کجا بنشینم وقتی سرم را به شانه هایت میفشاری....تا در حصار گیرند دستان تنومندت تن نحیف مرا..گوش به که بسپارم وقتی قلبت چنان مشت میکوبد بر سینه ات.. و فریاد میزند: عاشقتم♥💍🙊🙈. که را ببینم وقتی هرجا را مینگرم،تورا میبینم... کدام عسل کامم را شیرین کند وقتی شهد عشق تو را مینوشم...کدام هیبت قلبم را بلرزاند وقتی رگ گردنت سایه انداخته بر زنانگی هایم...چه شیرین است وقتی کلید میاندازی..و شروع میشود تپش این قلب بیقرارم..رسوایم میکند وقتی شتابان به سوی آغوش بازت پرواز میکنم..و جایی میان قلب بیقرارت، عطر تن من با عطر عرق تن تو یکی میشود... و فرشتگان خداوند لبخند میزنند..عاشقتم..شوهرم...🙊🙈💋💍♥🌹🐣.