بچه ها زن داداشم با دختر سه سالش اومدن خونه مامانم كه از اونجا با زن داداشم بريم لباس بخريم...بعد اومدن ٥دقيقه نشستن تا يه چاى بخورن بعد بريم برادر زادم هركارى كرديم بغل مامانم نميرفت بعد مامانمم مريض بود بعد ديديم برادر زادم از اينور خونه دوييد رفت اونور خونه محكم زد تو صورت مامانم...بعد من خيلى اعصبانى شدم رو مامانمم شديد حساسم چيزى نگفتم چون ميدونستم مامانم دعوام ميكنه مامانم به شدت مهربونه...بعد رفتيم پايين كفشامونو بپوشيم حياطمون خيلى بزرگه بابام كليد انداخت درو باز كرد بعد برادر زادم تا بابامو ديد گفت پيش من نياد ازش بدم مياد....اولين بارى بود ازش همچين رفتارى ميديدم چون بابا مامانم هميشه باهاش بازى ميكنن با اين كه ميانسالن...بعد گفتم يه بچه ى ٣ساله چرا بايد انقد تلخ باشه رفتارش....بعد بازم چيزى نگفتم ولى اعصابم خيلى خورده
ميترسم براى ديدنم از بهشت به جهنم آيد..................مادر است ديگر
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
عزیزم نوه ی داییم به مامان من میگه بی شرف به من میگه ایشالا آتیش بگیری ایشالا بمیری به مامانم میگه تخم سگ بی دلیلها فکر کن مامانم میگه مبین جان خوبی ؟/ میگه به تو چه بی شرف تخم سگ یه بار سیلی زدم بهش زنداییم داد و بیداد راه انداخت باهاشون قهریم زندایی و داییمم میگن قربونت برم دخترداییمم میگه پسرم زشته گلم زشته فقط همین
زن بودن خیلی قشنگه چیزیه که شجاعت تموم نشدنی می خواد، جنگی که پایان نداره خیلی باید بجنگی تا بگی وقتی حوا سیب ممنوعه رو چید گناه به وجود نیومد اون روز یک قدرت با شکوه بوجود اومد که بهش می گن نافرمانی.
بچه هست دیگه دختر منم از مادرشوهرم بدش میاد اونام فکر میکنن من بهش یاد میدم در حالیکه بعضی اخلاق های مادرشوهرم باعث شده دخترم زده بشه با اینکه به نظر خودشون خیلی مهربونن..واقعانم دوسش دارن ولی بعضی رفتاراشون بده و بچه زده میشه
ایرانمون پر میشه از امید هر کوچه ای پر میشه از آواز...قفس یه روزی میشکنه آخر پرنده توی خونشه پرواز✌
البته به نظرم زیاد حساس نشین من بچه که بودم یه شب خواب دیدم مامان بزرگم شکل یه ادم ترسناک شده و میخواد اذیتم کنه تا مدت ها خونشون نمیرفتم وقتی هم بردنم به زور یادمه چقد میترسیدم یا شایدم بدم میومد ازش بالاخره بچه هستن دیگه هر دقیقه یجور هستن
زن بودن خیلی قشنگه چیزیه که شجاعت تموم نشدنی می خواد، جنگی که پایان نداره خیلی باید بجنگی تا بگی وقتی حوا سیب ممنوعه رو چید گناه به وجود نیومد اون روز یک قدرت با شکوه بوجود اومد که بهش می گن نافرمانی.