سلام صبح بخیر بچه ها من با مادر شوهرم تو یه ساختمان هستیم ما طبقه بالا میشینیم مادر شوهرم هر وقت چیزی میپزه به ما هم میگه بیایین پایین ولی نکته اینجاست شاید ده روز یه بار غذا بپزه یا هفته ای یکبار وجدیدا به پدر شوهرم گفته ظهرا از سرکار نیا خونه خودت یه چیز بخور بعد ساعت 12 که میشه خودش میاد بالا میگه چی پختی بعد یکم میشینه ومیره منم خوب وقتی میاد میبینه نمی تونم براش نبرم که بعد یه سینی غذا میبرم پایین نمیخوره میزارن شام با پدر شوهرم میخورن البته اینم بگم که پدر شوهرم بعضی وقتا برای ما غذا میگیره از بیرون ولی دوستان به خدا من زورم نمیاد خسیسم نیستم اما وقتی که واسه اونا ناهار میبرم خودمون ناهار میخوریم بعد دیگه شام نمیمونه واسه خودمون من اینقدر غذا میپزم که هم ظهر بخوریم هم شب چون با بچه کوچیک نمی تونم دوبار آشپزی کنم مواد اولیه را هم چون چند وقتی هست شوهرم کارشون مشتری ندارن نمی تونم خیلی بگیرم یعنی یک کیلو گوشت را من 20 روز مصرف میکنم چون پسرم باید حتما گوشت تو برنامه غذایی باشه از طرفی نمیدونم با مادر شوهرم چیکار کنم وقتی که زنگه میزنه میاد اعصابم بهم میریزه هنوز ناهار نخورده فکر شامم میفتم نمیدونم چه غلطی بکنم شما راهنماییم کنید