منم ی همسایه داشتم اینجور بود باردار بود با دوتا بچه همیشه سر ظهر میومد خونمون پای گاز
منم ی وعده ای غذا میذارم ظهرا اندازه خودمون
همش استرس داشتم کم نیاد تازه خودشم که میرفت بچه بزرگش برا ناهار میموند پیش ما😁
خیلی سخت بود اما دروباز نکردم وتموم شد اون روزا