بیخود کرده ب مامانت ح زده،من جات بودم حالشو جا میاوردم
اخه ازاون پرش میکنن برو ولی تاحرف نزدن باهاتون حرف نزنید من بارها پیش اومده ب همسرم گفتم ب حرمت تو بخاطر تو پام روتوخونشون میزارم ی بارم ب پدرشوهرم گفتم اگه میام خونتون فقط وفقط ب احترام شما و زحمتی ک برای همسرم کشیده وبزرگش کرده میام
جالب اینجاس مادر من سالی ی بار خونه ای اجیم نمیره ازبس سنگینی نگاه برادرشوهرم حس میکنه.اونوقت مادرشوهر بیشعورم میگ ننت هرروز ول خونه پسر من درصورتی ک خودش هرروز ول خونه دومادش فکر میکنه مامان منم اینجوریه اونوقت من چجوری با اینا رابطه داشته باشم همون کمشم عذاب اوره
اخه حرفمو درمیاری همش میگه وای مامانم اینجوریه قلب منه خیلی دوسش دارم
البته اینم بگم وقتی ازشون ناراحته فقط با خودم درد و دل میکنه میگه مامانم اینجوری کرد اخلاقش بده
ولی اکثرا میگه هرچقدر بدی کنه باز دوسش دارم منم حرصم میگیره خب😔
بعد اونم همیشه میکه مامانم خیلی تورو دوست داره تو چرا اینجوری سردی
مامانش تو این لحاظا میدونم خیلی دوسم داره و واقعا بم محبت میکنه
ولی نمیدونم چرا ازش خوشم نمیاد خصوصا وقتی شوهرم ازش تعریف میکنه
خیلی بی فرهنگ اصن احترام حالیش نیس
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
