سلام این داستان زندگی یکی از آشناهامونه خیلی سرنوت عجیبه
معصومه ومحمدوقتی ازدواج کردن خیلی عاشق هم بودن مثل لیلی و مجنون، معصومه موقع ازدواج ۱۶ سالش بوده و محمد ۶ سال ازش بزرگتر بود، بعد از چند سال که معصومه از آب و گل دراومد خواستن بچه بیارن، رفتن آزمایش، معصومه کیست داشت و با عمل درآوردن، بعدش هر چقدر اقدام کردن جواب نداد بعد از ۵ سال رفتن ای یو ای جواب نداد رفتن رویان جواب نداد، به هر دری زدن ولی نشد که نشد، مشکل از محمد بود و کاریش نمیشد کرد......