سلام این داستان زندگی یکی از آشناهامونه خیلی سرنوت عجیبه
معصومه ومحمدوقتی ازدواج کردن خیلی عاشق هم بودن مثل لیلی و مجنون، معصومه موقع ازدواج ۱۶ سالش بوده و محمد ۶ سال ازش بزرگتر بود، بعد از چند سال که معصومه از آب و گل دراومد خواستن بچه بیارن، رفتن آزمایش، معصومه کیست داشت و با عمل درآوردن، بعدش هر چقدر اقدام کردن جواب نداد بعد از ۵ سال رفتن ای یو ای جواب نداد رفتن رویان جواب نداد، به هر دری زدن ولی نشد که نشد، مشکل از محمد بود و کاریش نمیشد کرد......
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.