2703
2553
عنوان

داستان زندگی معصومه😥😢

| مشاهده متن کامل بحث + 8117 بازدید | 103 پست
نگو که از قبل تایپ نکردی؟

کرده😄

لطفا  برای برگشتن موقعیت شغلی شوهرم دعا کنین😭😭😭😭😭😭😭😭چن هفته است نه من نه خودش خواب و خوراک نداریم منکه کارم شده گریه زندگیمون بهم ریخته میخاد خونه و ماشینو بفروشه دیوونه شده ....میشه با دلای مهربونتون برا زندگیمون دعا کنین 😍


وقتی بعد از چند ماه از کمپ میاد بیرون برادرشوهرش براش مغازه اجاره میکنه و لباس فروشی میزنه، ده سوال از ازدواجشون میگذره هنوز داغ بچه رو دل معصومه است، اوضاعش بهتر میشه و بعد از دوسال برادرشوهره یه بچه پیدا میکنه که یک سال و نیمه بود که مادرش زندان بوده و براش ابد بریده بودن پدره هم معتاد بوده و بچه رو میفروشه به قیمت یه یخچال و یه تلویزیون😢 بچه خیلی خوشگل بوده اسمش رامین بوده ولی محمد و معصومه میزارن مهدی ، زندگیشون یه شور عجیب پیدا کرد مادرشوهره هم با اینا زندگی میکرده، محمد و معصومه عاشق مهدی شدن، بعد از چند سال دوباره محمد عجیب شد و دوباره شروع کردن زدن و مواد کشیدن😢 ، معصومه دوباره تحمل کرد کار کردن ولی محمد آدم نشد

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

محمد و معصومه دیگه بیخیال بچه شدن، وضع مالی خوبی نداشتن نمیتونستن بچه از پرورشگاه بیارن،  چون م ...

شایدربطی نداره اماهمون بهترکه بچه دارنمیشدن وقتی وضع مالی خوبی نداشتن

دیدمت درحریری زمهتاب سردوخاموش خفته بودی       (عزیزم )
2720
کسی هست بزارم بقیه رو؟

یه ملتو علاف خودت کردی بعد میگی کسی هست؟؟؟😂😂😂

❤شروع چالش لاغری تا عید بامداد خمار از ۸ دی ۹۸❤ وزن اولیه : ۱۲۰ ❤ وزن هدف تا عید : ۱۱۰ ❤ هدف بعدی  : ۹۰💪 ❤ هدف بعدش : ۷۰💪💪 ❤ هدف نهایی : ۵۰ 💪💪💪❤  من میتونم 
2714
بچه با بی پولی مثل جن با بسم الله باید باشه ولی توایران مثل حمدوتوحیده

تو ایران عزیزم هرچی بیپول تر بچه بیشتر برو تو پایین شهر یه دوری بزن همه ۳-۴تا بچه با فاصله سنی کم

لطفا  برای برگشتن موقعیت شغلی شوهرم دعا کنین😭😭😭😭😭😭😭😭چن هفته است نه من نه خودش خواب و خوراک نداریم منکه کارم شده گریه زندگیمون بهم ریخته میخاد خونه و ماشینو بفروشه دیوونه شده ....میشه با دلای مهربونتون برا زندگیمون دعا کنین 😍


پانزده سال از زندگیشون گذشته بود،معصومه یه روز با سر و وضع زخمی میاد خونه مادرش و میگه طلاق میخواد، معصومه گفت دیگه نمیخوادش خستش کرده و تحملش تموم شده، هر چقدر خانوادش بهش اصرار کردن برگرد خانواده شوهرش اصرار کردن برگرد ولی اون برنگشت و گفت فقط فقط طلاق
طفلکی مهدی مونده بود بین زمین و هوا، محمد گفت طلاق نمیدم و نزذیک دو سال انقدر رفتن دادگاه و اومدن تا طلاق گرفتن

تو ایران عزیزم هرچی بیپول تر بچه بیشتر برو تو پایین شهر یه دوری بزن همه ۳-۴تا بچه با فاصله سنی کم

توی فامیلای ما هر چه پولدارتر بچه بیشتر

هر چه ندارتر یا بچه ندارن یا یکی

قضاوت کلی نکنید

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687