بچم یک سال ودوماهشه داشت بالاسرباباش داشت بازی میکردیهوافتادانگشتش رفت توچشم باباش اونم ازسردردش بچه رو محکم زدروکمرش منم بلندشدم بردمش تواتاق بلوزشوزدم بالادیدم جای انگشتاش مونده روکمرش بردمش پیشش گفتم این چیه بیشعوربچه این سنی رواینجوری میزنی اگه به من میزدی مرده بودم بهش بادادگفتم یک باردیگه دست روبچه من بلندکنی خونه روروسرت اتیش میزنم چون میدونست چه غلطی کرده هیچی نگفت الانم رفته تواتاق داره گریه میکنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بچه ها توجه کردین جای پربازدیدها خالیه؟ چرا ورش داشتن
دلم بهانه دارد! تو میدانی بهانه چیست؟ بهانه همان است که چمدان خالی را میگذاری کنار در تا بترسد، روسرت ات را شل میبندی تا اشاره کند "بکش جلو آن بی صاحب را " بی آنکه چتر بر سرت بگیری به باران میروی تا چتر نگاهش را روی سرت که نه روی دلت نگه دارد... خلاصه برای ما فقیر فقرا که به داشتن یک کف دست مهر و محبت محتاحیم ، بهانه همان است که دلت پرواز بخواهد اما کلی هزینه بابت قفس داده باشی...
منم یه بار از شدت عصبانیت زدم رو دست بچم چون پوستش سفیده همون لحظه قرمز شد ولی نه جوری که جاش بمونه ولی انقدر عذاب وجدان گرفتم که نگو الانم بهش فکر میکنم حالم بد میشه به خاطر همین شوهرتو درک میکنم😢