بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یه روز مامان بزرگم خیلی غر میزده بعد مثل اینکه یه یساعتی هی تند تند حرف میزده بعد بابابزرگم میزنه تو گوشش دیگه ساکت میشه .مامانم یجوری تعریف میکرد غش کردم از خنده ولی قدیمیا بیچاره ها خیلی میساختن با شوهراشون
مثل خنده نوزادی که غرق خواب است، مثل بوی خانه کاهگلی پس از باران ، یا کشیدن نقاشی روی شیشه بخار کرده، مثل پیدا کردن جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی ، صدای موج دریا در شب ، بوسههای ناگهانی ، چای تازهدم قند پهلو توی استكان کمر باریک ، یا مثل دستان گرم مادر بزرگ ، دوست داشتنت همین قدر شیرین است