ندا و مرتضی به هم نمیرسن بعد از مدتی مرتضی ندا رو رها میکنه چون میبینه باباش هیچ جوری کوتاه نمیاد
بعد میره با دوستای ناباب و مشروب. خیلی هم لاغر میشه ندا تو روز فوت خواهر بهار مرتضی رو میبینه ولی چون مرتضی یه سال جوابشو نداده بود اینم بی محلی میکنه
همه عمه ها و زن عموی ندا یه جورایی بهش کمک میکنن مرتضی رو بذاره کنار
ندا در نهایت با امیر کارمند بانک ازدواج میکنه. بهار همچنان با بابای ندا بودبا اینکه چن بار طرد شد
بعدش میشنوه مرتضی داره با دختری به اسم مونا ازدواج میکنه خوشحال میشه ولی مرتضی قبل از عروسی خودکشی میکنه و میمیره
ندا هیچوقت مادرش رو پیدا نکرده ولی بچه های مادرشرو که از شوهر قبلیش بودن میبینه به سختی. بچه دار میشه اسم پسرش ابوالفضل
بعد مرگ مرتضی بهار برا همیشه میره اصفهان
بابای ندا دوباره زن میگیره
نازی طراحی مد و لباس میخونه
نوید ورزشکاره و درس میخونه
این خلاصه ش بود