2733
2739
عنوان

زندگی من خیلی سخت گذشت ولی گذشت

4374 بازدید | 171 پست

۱۵ سالم بود ک خواستگار ها شروع کردن ب اومدن همون موقع ها هم داداش(علی) رفیق فابریک بابام ک همسنم بود خیلی پیگیرم بودم فاصله مدرسه دخترونه و پسرونه هم ی کیلومتر بود میرفتم مدرسه صبح و ظهر جلوم ظاهر میشد خیلی از این رفتارش بدم‌ میومد هر روز راهمو عوض میکردم از کوچه پس کوچه ها میرفتم ک نبینمش ولی نمیدونم چطوری خودشو بهم میرسوند.انقد اومر و رفت تا کلافه شدم .یکی از دوستامم با دوست علی .دوست بودن از طریق اون شمارشو بهم رسوندن من اون موقع گوشی نداشتم با گوشی دوستم بهش پیام دادم و تهدیدش کردم ک ی بار دیگه جلوم سبز شه ب عموم میگم چون با عموم راحتم ولی اون شروع کرد ب پیام دادن و از علاقه ش گفتن بعد کارش اصرار ب دوستم ک گوشیشو بیاره مدرسه بتونه حرف هاشو بهم بزنه انقد از عشقش گفت منم تو اون سن خام حرف هاش شدم کم کم پیام دادن وزنگ زدن ها شروع شد‌ ی مدتی بود باهم اشنا شده بودیم ک مادرش ب مامانم گفته بود ک دختر مالِ علیِ حق نداری ب کسی بدیش از این حرف ها ماهم خیال خوش برمون داشت تا خیلی بهم وابسته شدیم انقد ک روزی ک نمیدیدمش خیلی حالم بد بود انگار ی چیزی کم داشتم روزها ب همین احوال پیش رفت مثلا میرفتم مدرسه هر روز با گوشی دوستم پیام و زنگ داشتیم .من خانوادم خیییییلی مخالف گوشی هستن تا اینکه علی برام ی گوشی ساده گرفت وداد خواهر بزرگش ب دستم رسوند دیگه برا زنگ و پیام دادن منت دوستمم نمیکشیدم  راستش خیلی ابراز علاقه میکرد خیلی بهم محبت میکرد من مادر اصلا بهم محبت نکرد پدرمم همیشه سرکار بود و ماهی ی بار خونه محبت علی منا کور وکر کرده بود هیچی نمیدیدم و نمیشنیدم خلاصه گوشی رو دور از چشم‌مامانم داشتمش .ی روز ک گوشی رو زده بودم شارژ و خوابم برده بود مامانم پیداش کرد 😭همون موقع هم علی فقط پیام داده بود و قربون صدقه رفته بود با لگد تو پهلوم بیدار شدم وقتی گوشی رو دست مامانم دیدم سکته رو زدم کلی بد بیراه بهم‌گفت ازم توضیح خواست برداشت زنگ زد ب علی ک ببینه اصلا کیه جواب ک داد علی فکر  کرد منم شروع کرد باز قربون صدقه رفتن عصبانت مامانم اوج گرفت شروع کرد فوش دادنش بیچاره هنگ کرده بود مامانم تهدیدمون میکرد ک ب بابام میگه  علی هم شروع کرد ب گریه ک من میخوامش دست از سرتون بر نمیدارم کلی اسرار ب مامانم ک جریاتو ب بابام نگه ‌مامانم گوشی رو قطع کرد و با شلنگ افتاد ب جونم انقد منا زد ک دیگه دستاش نا زدن نداشتن منم فقط سکوت کرده بودمو واشک میریختم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2738
علی چند سالشه اخر؟

اخه یه جا گفتی هم سن بابامه.یه جا گفتی یکی از دوستام با دوستش دوسته

بعد مادرش چجوری گفته دختر رفیقشو میخواد یارو؟😶

خدای مهربان به قلب کسی که الان به پیامبرت دورد میفرسته (صلوات)آرامش عطا کن.منو دعا کنید

خوب بقیه بگوگرم شده بودم ها😑

خانما برا خانه دارشدنم صلوات مرسی🌹اگه دلت برادست خط بچگیت تنگ شدبادست مخالفت بنویس🌹چقدرسخت تنگ ماهی بودن بشکنی قاتلی نشکنی زندانبان🌹  
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز