2733
2734
عنوان

زندگی من خیلی سخت گذشت ولی گذشت

| مشاهده متن کامل بحث + 4374 بازدید | 171 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

خانما فکرکنم رودست خوردیم سرکاریم اونم شیفت شب😂😂😂😂

خانما برا خانه دارشدنم صلوات مرسی🌹اگه دلت برادست خط بچگیت تنگ شدبادست مخالفت بنویس🌹چقدرسخت تنگ ماهی بودن بشکنی قاتلی نشکنی زندانبان🌹  
2738

اون روز مامانم گوشی رو تیکه تیکه کرد برد انداخت تو دستشویی ولی هر بار ک یادش میفتاد دوباره هر چی دستش میومد منا میزد دوتا از کتاب هامو پاره کرد وتهدید ک نمیزارم بری مدرسه سه روز نزاشت برم آخرم با وصادت دوستام ومعلموون راضی شد ولی ما دست بردار نبودیم هر روز عشقمون بیشتر میشد دوباره بعد ی مدتی باز برام گوشی گرفت ولی خیلی احتیاط میکردم با خاله ام اینا همسایه بوریم دختر خالمم خبر داشت گوشیمو میدادم دختر خالم میزد خونشون برام شارژ گوشی رو هم تو سوتینم قایم میکردم .علی خیلی از عشقش میگفت از آینده مون خیلی بهم احترام میزاشت شبها و روزهامون ب همین منوال میگذشت مامانم چون خبر دار شده بود خیلی مواطبم بود ۲۴ ساعت چشمش روم بود ولی ب محض اینکه میخوابید پیام بازی هامون شروع میشد هر خواستگاری هم برام میومد مامانم اسرار ک جواب مثبت بدم اصلا واسش مهم نبود سنش چیه نظر من چیه فقط میخواست زودتر منا بده ک آبرو ریزی نشه اخه ما تو شهری هستیم ک همه همدیگه رو میشناسن.علی هم خیلی ساده رابطه منو خودشو ب همه دوستاش گفته بود .تا این موضوع کم کم تو شهر پیچید ک اینا هم دیگه رو میخوان این موضوع ب گوش عموهام رسید خدا برا کسی نیاره ک چقد منا زدن بعدم رفتن سراغ علی ولی اون تو روشون وایستاده بود ک‌من دوسش دارم اگه بکشیدم بازم میرم سمتش .من دوتا عمو مجرد داشتم ک پایه دوستدختر بازی هاشون بودم یعنی موقعیت براشون جور میکردم ک باهم حرف بزنن یا شده بودم پستچی دوتا عمو کوچیکم یکم با موضوع من کنار اومدن .ولی عمو بزرگم دست بردار نبود خیلی اذیتم میکرد دوسال همینجور پیش رفتیم دیگه برام خولستکار نیومد آخه همه فهمیده بودن رابطه مارو مامانمم میگفت اگه سرتو ببرم جلو سگ میندازمت ولی نمیزارم زن علی بشی چون خانوادش خیلی سخت گیر بودن بماند ک چه بلاها سر من نیورد ی رفتار مشکوک ک میکردم میوفتاد ب جونم بیشترم با شلنگ انقد منا میزد ک از حال میرفتم ولی دست بردار نبودم 

این ماه اخرم لامصب ویارای من تموم نشد😒 زود باش اسی حالت تهوع دارم

من تاروززایمان حالم بده بود😷

خانما برا خانه دارشدنم صلوات مرسی🌹اگه دلت برادست خط بچگیت تنگ شدبادست مخالفت بنویس🌹چقدرسخت تنگ ماهی بودن بشکنی قاتلی نشکنی زندانبان🌹  
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز