خسته شدم شوهرم یهو عصبی میشه وقاطی میکنه اونم تقصیر خونواده بی فرهنگشه ک دائم توخونشون جدل و دعواس
اومد ازبیرون قبلش بهم گف چای درست کنه من یکمی سرم شلوغ بود مشغول جاروکردن و غیره بودم یادم رفت وقتی اومد یادم افتاد منم رفتم زود چای سازو روشن کردم اونم شروع کرد غز زدن درست نکردی پ چته نمیدونی الان میام و ازاین حرفا بهش گفتم بابا اروم توچته چیزی ک نشده امروز یکمی سرم شلوغ بود حالا ی ۲.۳ دقیقه صبرکن چای امادس
اونم ول نکرد هی میگف درست نکن نمیخوام دیگ و کلی غر میزد منم گفتم باش اما بازم چای سازو خاموش نکردم و گفتم واسش درست کنم
بعد عموم بم زنگ زد کارش داشت داشتم باعموم حرف میزدم ک خواستم بگم نیم ساعت دیگ فرشاد راه میفته یهو گوشیو از دستم کشید وگف الان میام یهو پرید گف تو میخوای دعوات کنم احمق؟گفتم چته خب خواستم چایی رو بخوری و بری
اونم هی غر میزد منم دیگه هرچی سکوت کردم و باشوخی حرف میزدم ک دعوا نشه بالاخره منم قاطی کردم بهش گفتم تونمیخوای آدم شی تاکی میخوای دعوا و جروبحث کنی توکه الان نزدیک۳۰ سالته باید من ازرفتارت یادبگیرم اونم گفت خب تو آدم باش بهش گفتم مگه من چکارکردم توهمش دعوا درست میکنی و داد میزنی و توهین میکنی اونم موند حرفای چرت وپرت بگه ک من چ فحشی دادم؟به پدرو مادرت فحش دادم؟بهش گفتم جرئت داری فحش بده پدرمادرمو چرا میاری وسط منم اومدم تو اتاق شدید عصبی بودم یهو گف پیراهنم کجاس گفتم نمیدونم چشم داری نگا گن
اونم اومد گف دهنتو ببند تافلان کارنکنم و تلویزیون ونشکنم وازاین تهدیدا و خواست بره یهو گف خودت اصلا کثیفی کثیف دیگ چ شکلیه؟
من بخدا دهنم وا موند روزی ۱ بار حموم نکنم نمیتونم اما نمیدونم دلیل حرفش چیه ب خودش نمیگه ک ظهر ک میاد بو گند جوراباش میکشه بزور میره بشوره منم عصبی بودم نتونستم سکوت کنم بهش گفتم اگ من کثیفم توم کثیفی
گف تو منو ب این روز دراوردی اومدم بش بگم مگ هر مردی کارکنه زنش اونو ب همچین روزی دراورده؟اما سکوت کردم
اونم ی چندتا چرت وپرتای زیر لبش گف و محکممممم درو کوبوند و رفت میخواستم برم داروخونه از خجالت صدای شوهرم پیش همسایه ها الان روم نمیشه برم بیرون بخدا درجا خشکم زده
بنظرتون بیاد چ رفتاری باهاش داشته باشم؟؟
نظر من اینه چند روزی باهاش قهر باشم تا حساب کار دستش بیاد
خیلی حالم بده خداییش نخونید و برید بیایید کمک و راهنماییم کنید
بخدا از ظاهر هیچی کم ندارم و تعریف نباشه اما خوشکلم و خیلی هم ب خودم میرسم هرکی منو میبینه ب مامانم میگه چرا زود شوهر کرد اونم با شوهری ک کارش حقوقش کمه حالا حرفای مردمو بیخیال میدونم زندگیمو ب باد دادم بااین انتخابم اما دیگه راه حلی نیس 😔نمیدونم اون چ مرگشه دیگه چی میخواد چطور رفتارکنم آدم شه