من مثلا رفته بودم نذری پخش کنم یه خانومه تو سجده بود من پامو گذاشته بودم رو چادرش حواسم نبود میخاست بلند شع نمیتونست بلند بلند میکفت الله اکبر الله اکبر منم انگار نه انگار
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من تو مسافرت جوراب بنفش جیغ پوشیده بودم با صندل تو ماشین چون سرد بود بعد یه جا مجبور شدیم بریم داخل یه پاساژ جورابام خیلی ضایه بود داشتیم می گفتیم راجبش می خندیدیم منم گفتم منم می تونستم جوراب نپوشم ولی چون خیلی با حجابم پوشیدم مادر شوهرم گفت عجب نگاه کردم دیدم بی جوراب صندل پوشیده ضایه شدم
دیشب سوتی دادم پیش بابام .حرف از شغل دوم بود شوهرم میگفت اینجوری نمیشه باید ی شغل دوم راه بندازم منم هواسم نبود بابام نشسته گفتم علی عطاری بزن قرص تاخیری بفروش خیلی فروشش زیاده عا .بابا😳من👀مامانم🤨علی🤦♂️
بارونو دوست دارم هنوز 🌧🧡چون تو رو یادم میاره💑حس میکنم پیش منیوقتی که بارون میباره👫🥰بارونو دوست دارم هنوز 💓🌈بدون چتر و سرپناه😓☔وقتی که حرفای دلم 😔🙂💔جا میگیرند توی یه آه🌬🚫
مامان من ی دایی داره من هر موقع میبینمشون سوتی میدم. ی بار از مکه اومده بودن اومدم بگم زیارت قبول گفتم مبارکتون باشه... ی بارم اومده بودن خونمون اومدم با دایی مامانم احوال پرسی کنم گفتم الوو سلام دایی خوبی. اقا من دیگ محو شدم از خونه تا رفتنشون
من و دوستم اون قدیما توی دستشویی دانشگاه مشغول آرایش بودیم و حراست دانشگاه سر رسید بره دستشویی ما رو دیدو گیر داد کارتاتونو بدین با عصبانیت ما هم از ترس پریدیم تو یکی از دستشوییها و درو بستیم فکر کنم یه ده دقیقه ای شد پشت در هی ما رو تهدید میکرد و ما نمیومدیم بیرون تا اینکه خانوم که دستشویی داشت دیگه طاقت نیاورد و رفت تو ما هم با اطلاع دادن بچه ها پریدیم بیرونو در رفتیم وای به حدی با این دوستم خندیدیم اون لحظه همیشه خاطره شد برامون.