بی شک مادرو پدرا مهربونترین ها هستن...
مادربزرگم خدا بیامرز اواخر عمرشون قادر به راه رفتن نبودن
تابستون بود و من قرار بود با دخترهای فامیل بریم گردش
صبح زود بیدار شده بود همینجور نشسته خودشو کشونده بود پای پیک نیک و برام خاگینه درست کرده بود که همراهم ببرم برای صبحانه ام
بدجوری شرمنده لطفش شدم و هنوزم که هنوزه طعم اون خاگینه ی ساده اما پرازعشقش زیر دندونمه