2733
2739
عنوان

مهربون ترین آدمی که دیدین و چکاری انجام داده؟

| مشاهده متن کامل بحث + 1173 بازدید | 39 پست
مادرشوهرم خدا حفظش کنه واسم😢😢😢لعنتی اصلا مرور کردنش توی ذهنم چشام پر از اشک میشه خیر ندیده 😂😂😂 ...



چرا  

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
دور از جون دوستم آره گاهی محبت و مهربانی بیش از ظرفیت آدمها برای خود شخص آزاردهنده میشه

دقیقا خدا نکنه به ادم بی ظرفیت بها بدی 

نظام قدیمم که میخوام تغییر نظام بدم و جدید رو کنکور بدم اگه کسی هست با هم درس بخونیم پیام بده بهم .

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

آخه همه فکر میکنن احمقم‌ . ولی هیچ وقت دلم نمیاد بدی رو با بدی جواب بدم


دور از جونت عزیزم

دوره زمونه بد شده که آدمای مهربون رو چون به فکر منافع خودشون نیستن ساده قلمداد میکنن

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
2728
مامان من مهربون ترین نیست     مهربونی رو من از بابام یاد گرفتم


خدا رو شکر بابات مهربونه


منم حس میکنم مامان مهربونی نیستم برای دخترم

آخه بیش از اندازه شیطونه باید تمرین صبوری کنم

در مقابل مهربونی باباش شامل حالش میشه

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
اخی عزیزم.خدا سایشو بالاسرتون نگهداره. اره واقعا پدراینجوری خیلی کم هست.

مرسی عزیز

و همچنین

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹

ی بار نصف شب توی خوابگاه کتفم بدجور درد گرفت

بنده خداها دوستام بی خواب و پیگیر دکتر رفتنم شدن

پرستاریمو میکردن

اینم تو خاطرم مونده

چون به شدت خوابالو بودن

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
2740
داداشم و همسرم ، داداشم وختی مجرد بودم و حتا الانم خیلی هوامو داره

خدا برای هم حفظتون کنه

  

رمان غوغای زمانه چاپ شد خدا روشکر... قسمتی از رمان👇...     عطر تنش در بینی‌ام پیچید و اشک‌هایم روانه شد. واقعیت تلخی که مثل پتک روی سرم کوبیده می شد؛ من عطر تن مردی را نفس می‌کشیدم در حالی که عاشق دیگری بودم. خودم را به زور از آغوشش بیرون کشیده و در حالی که به پارکت‌های  چوبی زیر پایم زل زده بودم سعی در صاف کردن صدایم داشتم: _سرم درد می کنه. خواهش می کنم اجازه بده تنها باشم.              رمان درحال تایپ هم تو کانال @neisarifateme  خوشحال میشم با نقدهای ارزشمندتون همراهیم کنید🌹
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز